اولین تنهایی های تو
سلام دختر کوچولو نیک آفرین ِ همیشگی من ، سلام این مادرته که داره برات می نویسه در حالی که تو این فصل سرد ، تنها وجود تو به وجود من گرما میده . من مادرت هستم ، دختر بچه ای برای همین بیست سال پیش ... برای همین دو دهه ی گذشته ... تو کجا بودی وقتی رازهای دخترانه ی من توی دلم پنهان شده بود و هیچ کس نبود تا براش حرف بزنم ! ولی نه ... امروز می خوام از تنهایی خودم چیزی ننویسم ، امروز می خوام از دیشب بنویسم ، از تنهایی دخترکوچولوی ده ماهه ای که فقط و فقط تو این دنیا مامانشو میشناسه و مادرش هم برای چند ساعتی تنهاش گذاشته . نمی دونم پیش خودم چی فکر کردم ، نمی دونم چرا با خودم فکر کردم که حتما می تونی تحمل کنی نمی دونم چرا ...
نویسنده :
مامان تو
11:29